محل تبلیغات شما
۷ صبح بود ، اوایل دی ماه برف های ریز آروم روی شیشه ی گرم ماشین آب میشدند راننده اسنپ خوابالو بود ، بر عکس من که صبحانه نخورده حجم زیاد استرسم رو پشت تند تند جویدن آدامس اکالیپتوس پنهان کرده بودم توی آینه بغل ماشین نگاه نصفه و نیمه ای به خودم انداختم ، فکر کردم حق دارد انقدر دوستم داشته باشد ، به نظر خودم دختر قشنگی بودم اونوقت صبح رسیدم . تو یکی از کوچه های خیابان انقلاب بود توی پله ها داشتم تمرین میکردم چطور سلام کنم ؟ بی تفاوت ؟ شاد و پر انرژی؟ لوندانه

تو نشسته ای کجای ماجرا ؟

پیوسته عشق بی خبر از راه میرسد...

، ,بی ,ماشین ,های ,؟ ,تند ,بود ، ,صبح رسیدم ,رسیدم تو ,اونوقت صبح ,بودم اونوقت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها